به اونهایی که در زیر شکنجهها خدا و
خلق رو می طلبیدند به یاری
می گفتند کدام خلق؟ بمانید و بپوسید
اینجا جزیره ثبات است. دیگر خبری نیست، خبری هم نبود.
ولی ما میگفتیم الیس الصبح بقریب
مگر میشود خورشید
را کشت!
مگر میشه باد را از وزیدن باز داشت و بارون را از باریدن!
مگر میشه اقیانوس را خشک کرد
ما میگفتیم : مگر میشه بهار را از آمدن بازداشت؟
مانع روییدن لاله ها شد و ملتی را تا به ابد اسیر نگهداشت؟
نه
پیروز باد انقلاب دمکراتیک ایران!
موسی همه را به آخرین اتاق بند ۸ که اتاق کار خودش بود فرا
خواند و در آنجا با لبخندی که بر لبانش نقش بسته بود پرسید همه آماده اند، و نگاهش
را در میان جمع چرخاند و تک تک چهره ها را از نظر گذراند. و بعد گفت: مسعود گرفتار بود و خودش نتوانست برای آخرین سخن
قبل از ترک زندان حاضر شود. من میخواهم پیام او را به شما بدهم. همانطور که می دانید داریم آزاد می شویم. این
هدیه خلق و ثمره خون شهیدانی است که این روزها بدست جلادان بر سنگفرش خیابانها
ریخته می شود. ما آزادیمان را مفت و
مجانی بدست نیاورده ایم. می دانید که در بیرون زندان جاذبههای زیادی هست،
که می تواند یک انقلابی را از مسیر خودش خارج کند. ما برای اجابت این جاذبهها و
برای دستیابی به رفاه فردی خودمان زندان را ترک نمی کنیم. ممکن است که شکل مبارزه
عوض شود. اما هدف همان هدف آزادی و رهایی خلق است. تا امروز صحنه فعالیت مبارزه در
داخل زندانها بود که باید بهایش را با انواع فشار و شکنجه ها می پرداخیتم. فردا
جامعه بستر مبارزه و تلاش ما خواهد بود. تصور نکنید که با خارج شدن از زندان شرایط
سخت پایان می یابد. مبارزه بیرون زندان زحمت
و فداکاریهای بیشتری را طلب می کند. دستیابی به گوهر آزادی فداکاری مداوم
و مستمر می طلبد. ما سوگند خورده ایم که این بها را همواره بپردازیم. بدانید که شرایط
پر فتنه ای را در پیش داریم، که البته با درایت و هوشیاری و ایمان عظیم برادرمان مسعود
همچنانکه تا اینجای راه را آمده ایم بقیه راه را هم طی خواهیم کرد. عفوی در کار
نیست اینجا کسی جرمی مرتکب نشده است که عفو و بخشش بطلبد. وانگهی این مردم ایران
هستند که زنجیر ها و زندان را می شکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر